برای تازه شدن دیر نیست
من در این اوج تنهایی بوزم تا شاید در وزش بادها دیگران را شاد کنم اما نتوانستم. گم راه... بی راه در وسط جاده تنهایی مانده ام و کسی نیست که مرا دریابد . فرصت من به اخر رسیده است ...چشمانم دیگر سو ندارد همه از من دورند...دور...دور. هیچ کس مرا نمیبیند و اوج مرا درک نمی کند. .
نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت
3:32 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |