Strict//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd"> آیدا - برای تازه شدن دیر نیست
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای تازه شدن دیر نیست


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 3:46 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |

 

 

 

تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند... .

 

موبایل یکی از آنها زنگ می زند, مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند.

 

همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند!

 


مرد: بله بفرمایید...

 

زن: سلام عزیزم!... منم!... باشگاه هستی؟

 



مرد:
سلام بله باشگاه هستم.

 

زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی شیک دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟

 



مرد:
آره اگه خیلی خوشت اومده بخر.

 

زن: می دونی از کنار نمایشگاه ماشین هم که رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی که خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یکی از اون ها رو داشته باشم ...

 



مرد:
چنده؟

 

زن: شصت هزار دلار!

 



مرد:
باشه اما با این قیمتی که داره باید مطمئن بشی که همه چیزش رو به راهه!

 

زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای که پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره!

 



مرد:
خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش!

 

زن: باشه بعدا می بینمت خیلی دوست دارم.

 


مرد:
خداحافظ عزیزم...

 

مرد گوشی را قطع میکند. مرد های دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره میشوند!

 


مرد : ببخشید این گوشی مال کیه؟!

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 3:43 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |

دانش اموزان ودانشجویان مقصرنیستندکه درساشون رومیوفتند......


دلیلش این هست که سال فقط365روزداره...حالاگوش بدیدچرا....!!!


1-توسال52تاجمعه داریم که همتون میدونیدجمعه برای استراحت هستش!!313روزدیگه میمونه


2-50روزتعطیلات تابستونی(البته ایران90روزه نمیدونم این نویسندش کجایی هستش)وچون اب وهوازیادمناسب نیست وگرمه درس خوندن مشکله!!263روزدیگه میمونه


3-هشت ساعت درروز هم که ادم حتمامیخوابه که میشه122روز!!141روزمونده


4-یک ساعت درروزبرای بازی وسرگرمی(اخه بازی برا سلامتی خوبه)میشه15روز......126روز مونده


5-دوساعت درروزبرای غذاوبقیه چیزای خوردنی میشه30روز......96روزمونده


6-یک ساعت درروز برای صحبت کردنمیشه15روز.......81روزمونده


7-کلا35روزدرسال هم که ادم امتحان داره.......که بااین حساب46روزمونده


8-معمولا40روزازسال هم تعطیلات رسمی وجشن وعید......6روزمونده


9-میگیم3روزهم درسال ادم مریض بشه!!3روز مونده


10-برایه سینماوکارایی که بهتون محول میشه2روزدرسال(دسته کم گرفتیم...)1روزمونده


11-اون یک روز هم که تولدمون هستش 

نظر یادت نره گوگولی


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 3:37 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |



 خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد.




خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.


قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده


 می کنم.


خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر


آرزویی که برایت برآورده کردم،10 برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!


خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.


آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.


قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت 10برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر


بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.


خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده


شد.


بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت 10 برابر ثروتمند تر می شود و


 ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.


خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند دشد.


آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.


خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!


نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.


قابل توجه خواننده های مونث؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً ادامه را نخوانید! و کلی با خودتون کیف کنید اما !





..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
مرد دچار حمله قلبی ده برابر خفیف تر از همسرش شد


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 3:35 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |

من در این اوج تنهایی بوزم تا شاید در وزش


بادها دیگران را شاد کنم اما نتوانستم.


گم راه... بی راه در وسط جاده تنهایی مانده ام


 و کسی نیست که مرا دریابد .


فرصت من به اخر رسیده است ...چشمانم


دیگر سو ندارد همه از من


 دورند...دور...دور.


هیچ کس مرا نمیبیند و اوج مرا درک نمی کند. .


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 3:32 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |
درد دل یک دختر ترشیده


اگر من هنوز ازدواج نکرده ام تفصیر جوش های صورتم است که کسی از من خوشش نمی آید

 






تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروس خون می روم و بوق سگ می آیم و شانس دیده شدن را از دست


می دهم

 







تقصیر بابا ست که انقدر پول ندارد که چشم مردم در بیاید تقصیرپسر عموست که نفهمید عقد دختر عمو پسر


عمو را در آسمان ها بسته اند

 









تقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من


خواستگاری کند

 







تقصیر مادر شوهر عمه است می دانم بخت مرا بسته است







تقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند






تقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد از من خواستگاری کند







تقصیر تلویزوین است که تو تمام سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کند و اصلا به مشکلات ما جوان های


ازدواج نکرده نمی پردازد








تقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین


می سازند

 







تقصیر مجلس است که به جای اجباری کردن سربازی، پسر ها را وادار به ازدواج اجباری نمی کند





تقصیر مردم است که انقلاب کردند و باعث شدند مدارس مختلط جمع شدن







تقصیر عراق است که کلی از پسر های اماده به ازدواج ما را به کشتن داد






تقصیر انگلیس است.... این گفتن ندارد ... همه می دادند همیشه و همه جا کار کار انگلیس است

 





تقصیر سازمان ملل است که روی سر درش نوشته " بنی ادم اعضای یکدیگر اند" اما مشخص نکرده من جیگر


چه کسی هستم!!!

 





تقصیر کره زمین است که جوری نچرخید که من و نیمه گم شده ام به هم برسیم


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 4:24 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |

مصاحبه

عکس و مصاحبه با حمید گودرزی و همسرش

 

از ابتدای آشنایی تان بگویید.
حمید گودرزی:سال 82 در ساختمانی در میدان آرژانتین همسایه بودیم.آشنایی ما از آنجا شروع شد.من آن زمان دانشجوی رشته کارگردانی بودم.
ماندانا دانشور:و من ماندانا 16 ساله,محصل بودم.
حمید گودرزی:این آشنایی ادامه پیدا کرد و با پیشنهاد ازدواج من,مخالفت های اولیه خانواده همسرم شروع شد چون آنها در آمریکا ساکن بودند.
و با شغل شما هم مشکل داشتند؟
حمید گودرزی:تا حدی بله و مساله دیگر این بود که سطح اقتصادی خانواده همسرم,از خانواده من بالاتر بود.
ماندانا دانشور:البته فکر می کنم بیشتر به این دلیل بود که آن زمان 16 سال داشتم و نظر پدرم این بود که من هم باید همراه آنها به آمریکا بروم.
حمید گودرزی:تا آن زمان قصد ازدواج نداشتم اما با خودم گفتم اگر قصد ازدواج داری,تا آخر این مشکل جلو برو اما این مخالفت ها به سال نکشید و با پا فشاری کردن ما,با هم ازدواج کردیم.پدر ماندانا به من پیشنهاد داد که به آمریکا بروم اما من دوست نداشتم برای زندگی جایی غیر از ایران باشم چون شغل من داشت در ایران شکل می گرفت.
ماندانا دانشور:بله و آن موقع با پخش سریال مسافری از هند شهرت حمید شکل گرفت.
چطور توانستید در زندگی زناشویی با هم یکی باشید؟
ماندانا دانشور:البته در ابتدای راه که صددرصد با هم یکی نبودیم,اما کم کم مشکلات حل شد.چون اختلاف اساسی نداشتیم و بیشتر اختلاف سلیقه بود.در نهایت کمی من گذشت کردم و کمی حمید و فکر می کنم حالا خیلی شبیه هم شده ایم.
در ابتدای زندگی شرطی هم گذاشتید,مثلا اینکه با هم قهر نکنید؟

حمید گودرزی:ما هیچ زمان با هم قهر نکردیم,حتی یک ربع.وقتی با هم دعوا می کنیم هر دو به یک اندازه برای آشتی کردن پیشقدم می شویم,البته ماندانا بیشتر.

ماندانا دانشور:زمانی که حمید عصبانی می شود فقط پایش را تکان می دهد.خودش را به خواب می زند و بحث را ادامه نمی دهد اما من بحث را ادامه می دهم تا او را قانع کنم و شاید این دلیل است که با هم قهر نمی کنیم.
در خانه شما چه کسی صبحانه درست می کند؟
حمید گودرزی:من ساعت 8 صبح بیدار می شوم و صبحانه درست می کنم.ماندانا ساعت 10 بیدار می شود.او به ندرت غذا درست می کند اما آشپر قابلی است,در حالی که از هیچکس تعلیم آشپزی ندیده.با آب انار فسنجانی درست می کند که شاید خیلی ها این فن را ندانند.البته به آشپزخانه علاقه ندارد در مقابل به کارهایی مثل لوله کشی,سیم کشی و کارهای مربوط به ماشین علاقه دارد(باخنده).
اگر ببینید کسی در خیابان به حمید گودرزی ابراز احساسات کند چه واکنشی نشان می دهید؟
ماندانا دانشور:حالا دیگر خیلی روی این مساله حساسیت ندارم.
حمید گودرزی:در این مواقع با آرامش برخورد می کند مگر اینکه کسی ابراز علاقه بیش از حد نشان دهد,آن وقت ناراحت می شود.
ماندانا دانشور:رویم را برمی گردانم تا احساس راحتی کند(با خنده).
برادرتان آترین با شما زندگی می کند؟
ماندانا دانشور:بله,برادرم چهار سال پیش پس از 15 سال به ایران برگشت و همراه ما زندگی می کند.
امروز احساس خوشبختی می کنید؟
حمید گودرزی:بله,تا امروز خدا را برای تمام نعمت هایی که به من داده شاکر هستم و رمز موفقیت همانا تشکر کردن از خداوند است که اگر برای کوچکترین دارایی ات او را شکر کنی,لحظه به لحظه به احساس خوشبختی نزدیک تر می شوی.خوشبختی من و همسرم در زندگی کامل است.

نظر یادت نره


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 4:23 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |

کتب درسی

تفاوت کتب درسی دخترانه و پسرانه


تا پیش از این و براساس توطئه ای که دشمنان طراحی کرده بودند، گمان می شد که دانش ربطی به دختر یا پسر بودن دانش

آموزان ندارد. این در حالی است که وجود تفاوت بسیار زیاد میان دختران و پسران اگر از دید مردم عادی یا فریب خوردگان

پنهان بماند هیچ گاه از دید وزیر آموزش و پرورش پنهان نخواهند ماند. این هفته حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش از

پیگیری طرح جداسازی کتب درسی دختران و پسران توسط این وزارتخانه خبر داد که بسیار دلگرم کننده بود. ما علاوه بر گرم

کردن دل، کمک و پیشنهاد هم در این زمینه بلدیم. در زیر چند نمونه از مطالب کتاب های جداسازی شده مطابق سیاست های

وزارت آموزش و پرورش برای الگوبرداری آورده شده اند.


ریاضی پسران: 2+2 مساوی است با 4. فوق فوقش 5.

ریاضی دختران: 2 تا گل داریم 2 تا گل دیگه هم می ذاریم کنارش که به مامانمون هدیه بدیم؛ مجموعا میشه یه دسته گل.

 


جغرافی پسران: اگر دست راست خود را به طرف شرق و دست چپ خود را به طرف غرب بگیریم، شمال در پیش رو و جنوب

در پشت سرمان خواهد بود.

 

جغرافی دختران: اگر قادر به تشخیص دست راست و چپ خود باشیم، بهتر است به خانه بخت رفته و دل وزیر آموزش و پرورش

را که بارها اعلام کرده از ازدواج دانش آموزان دختر استقبال می کند، شاد کنیم.

 


ادبیات پسران: درس «حسنک وزیر» از تاریخ بیهقی...

ادبیات دختران: درس «مرضیه وزیر» از تاریخ ...

 


انگلیسی پسران:


I want to go to the garden with my friends

 

 

انگلیسی دختران:

I want to go to the kitchen and cook the dinner for my lord husband

 


تاریخ پسران (پس از حذف پادشاهان و لشکرکشی ها که دولت وعده اش را داده(: یونانی ها به سرکردگی یک یارویی حدود دو

هزار سال پیش به ایران حمله کردند و عده ای از مردم را کشتند و یک سلسله ای را منقرض کردند اما پس از اندکی خودشان هم

رفتند وردست بابایشان.

 

تاریخ دختران (پس از اصلاحات مذکور): یونانی ها یک زمانی به ایران آمدند و سعی کردند به جای خورشت پلو بادمجون غذای

پلاخورشتوس یونانی را که اصلا هم خوشمزه نبود، رواج بدهند اما نتوانستند. طرز تهیه خورشت پلوبادمجون به شرح زیر

است...

 


فلسفه پسران: سقراط فیلسوفی یونانی بود که پیوسته در طلب حق بود و لقب شهید راه حقیقت گرفت.

فلسفه دختران: زن سقراط پیوسته در تعقیب شهید راه حقیقت بود و دمار از روزگار او درآورد.

 


فیزیک نور پسران: در انعکاس یک تصویر در آینه بین فاصله کانونی آینه(f) و فاصله جسم از آینه(p) و فاصله تصویر از آینه

(q) رابطه وجود دارد.

فیزیک نور دختران: در انعکاس تصویر در آینه همیشه بین نجابت، زیبایی و شوهرداری باید نسبت وجود داشته باشد.


اگه نظر ندین دیگه مطالب جدید واستون نمیذارم


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 4:21 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |


مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوضشد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...

نظر یادت نره


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 4:20 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |

 

 

 

BOYS !!

 

اگرپسری بر ضد دخترها حرفی زد بدونید

 



ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!!دهنمآبافتاددهنمآبافتاد

حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده!

تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !

....

تا حالا هر چی التماس کرده دخترای ناز ایرونی که سهله یه وزغ ماده هم تحویلشون نگرفته!!دلمشکستدلمشکست


توی دانشگاه نمره های ماکزیمم دخترا رو دیده و برای اینکه کسی نفهمه آی کیوش در حد کلوخه مجبوره بشینه برای دخترا حرف در بیاره

تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تمیزی و خوشتیپی خواهرش مدام زدند تو سرشقاطزدمقاطزدم

از اینکه با صد نوع مدل موی مختلف و خط ریشای عجیب غریب نمیتونه قیافه مثل اژدهاشویه کم شبیه آدما بکنه به دخترای ایرونی که با آرایش زیباتر میشند حسودی می کنه

می بینه یک نفر تو دنیا پیدا نمیشه که فقط یه بار منتشو بکشه و باید یه عمر ناز کش باشه


*چندتا توصیه به پسرهای ایرونی:

ـ با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ نپوشن!!!جالببودجالببود

ـ جلوی مدرسه دخترانه نایستن و سیگار چاق نکنن!!!!!!!

ـ با دیدن یک فروند دختر جو زده نشده و تیکه جواتی بار نکنن!!!!!

ـ پس از یافتن اولین پشم در بدن خود احساس مردانگی نکنن و به فکر ازدواج نیافتن!!!!!!

ـ ادعای با معرفتی و با مرامی وخلاف سنگین نکنن!!!!!

ـ کت وشلوار صورتی با پیراهن زرد نپوشن و کروات قهوه ای نزنن!!

ـ احساس خوش تیپی نکنن و خود را دختر کش ندونن!!!!!!

و از همه مهمتر : پس از خوندن این مطالب جنبه خود را نشون نداده و مرام و با حالی خود را اثبات نکنن.

پ.ن:پسرای محترم لطف کنن و همون طور که گفتم بی جنبه بازی در نیاره این مطلب ممکنه استثنا هم داشته باشه.خیلیخنده‌دارخیلیخنده‌دار

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 4:18 عصر توسط آیدا نظرات ( ) | |
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >